برنامه ریزی یعنی آنكه از میان گزینه های گوناگون به برگزیدن راه های كنش آینده سازمان به گونه ی كلی پرداخته شود و برای هر یك از بخش های سازمان نیز چنین گزینشی صورت بگیرد این كار مستلزم برگزیدن هدف های سازمان و مقاصد هر بخش و تعیین راه های دستیابی به آن هاست از این رو برنامه ها برای دستیابی به هدف های از پیش تعیین شده روشی عقلایی فراهم می آورند
قیمت فایل فقط 60,000 تومان
برنامه ریزی میان جایی كه هستیم با جایی كه می خواهیم بدان جا برویم پلی می سازد و موجب می شود تا آنچه را كه در غیر آن حالت شكل نمی گیرد پدید آید. با آنكه به ندرت می توانیم آینده ای درست پیش بینی كنیم و با آنكه عامل های بیرون از نظارت ما می توانند با بهترین برنامه های تهیه شده معارض گردند. تا زمانیكه ما به برنامه ریزی بپردازیم پیش آمدها را به بخت وا می گذاریم . برنامه ریزی فكری دشوار است كه لازم می سازد كنش را تعیین كنیم و تصمیم های خود را بر پایه هدف شناخت و برآوردهای سنجیده استوار سازیم.
سرشت برنامه ریزی
ما می توانیم با بررسی چهار جنبه ی عمده برنامه ریزی سرشت اصلی آن را آشكار سازیم:
مقصود هر برنامه و دیگر طرحهای كمكی آن یاری دادن به دستیابی به غرض و هدف های سازمان است. این اصل از سرشت كارهای سازمان یافته بدست می آید كه سازمان برای دستیابی به هدف گروه از راه همكاری ارادی پدید می آید.
چون عملیات مدیریت در سازمان دهی ،به كار گماری نیروی انسانی هدایت كردن و نظارت كردن برای یاری دادن – دستیابی به هدف های سازمان طراحی می شوند بنابر این برنامه ریزی به گونه ی منطقی پیش از دیگر وظیفه های مدیریت می آید با آنكه در عمل همه ی وظیفه های مدیریت می آید با آنكه در عمل همه ی وظیفه های مدیریت در یك نظام كنش به هم پیوسته می شوند برنامه ریز سرشتی یگانه دارد چون به كار برقراری هدف های ضرور در كوشش های گروهی می پردازد. افزوده بر آن یك مدیر باید به برنامه ریزی بپردازد تا پی ببرد كه چه نوع از پیوندهای سازمانی و شاستگی های شخصی نیاز هست. در چه راهی زیر دستان باید راهنمایی شوند و چه نوع نظارت را باید به كار بست . و البته اگر قرار باشد همه دیگر وظیفه های مدیریت اثر بخش و كارساز باشند باید آن ها را نیز برنامه ریزی كرد.
برنامه ریزی و نظارت كردن از هم جدا ناشدنی هستند – آن ها را همزادهای سیاهی مدیریت می خوانند. كنش برنامه ریزی نشده را نمی توان نظارت كرد زیرا نظارت كردن به معنای پا بر جا نگهداشتن فعالیت ها در راستای درست از راه تصحیح كردن كج رویهای است كه در برنامه ها روی داده است . اگر برنامه نباشد هرگونه كوشش برای نظارت كردن بی معنی است زیرا برای اشخاص راهنمایی وجود ندارد كه بدانند به همان سویی كه می خواهند بروند گام بر می دارند. (این پیامد كار نظارت كردن است ) مگر آنكه آنان از پیش آگاه باشند كه به كجا می خواهند بروند(این جزعی از كار برنامه ریزی است)
از این رو برنامه ریزی معیارهای نظارت را فراهم می آورد.
برنامه ریزی وظیفه ی مدیران است گر چه سرشت سیاست های كلی و برنامه هایی كه از سوی بالا دستان تعیین می شود تغییر پیدا می كند . اما در عمل ناممكن است كه كار مدیران را چنان محدود كنیم كه آنان نتوانند هیچ گونه آزادی داشته باشند و اگر مدیران از مسئولیت برنامه ریزی برخوردار نباشند آن ها براستی مدیر شناخته نمی شوند . اگر ما گسترش و پراكندگی وظیفه ی برنامه ریزی را نپذیریم آنگاه آسان تر می توانیم دریابیم كه چه اشعاری از اشخاص بین تعیین سیاست های كلی كار (برپاداشتن راهنمایی هایی برای تصمیم گیری ) و اداره كردن یا بین «مدیر» و «كارگزار» یا «سرپرست» جدایی قابل هستند . یك كدیر به دلیل اختیاراتش یا پایگاهش در سازمان ممكن است در سنجش با مدیر دیگر به برنامه ریزی بیشتر یا مهمتر بپردازد یا برنامه ریزی یك مدیر در سنجش با مدیر دیگر ممكن است بنیادی تر و در خور به كار بستن در بخش گسترده تری از سازمان باشد.
همه مدیران برنامه ریزی می كنند.
قیمت فایل فقط 60,000 تومان
برچسب ها : برنامه ریزی , planning , سرشت برنامه ریزی , یاریهای رنامه ریزی به فرض و هدف های سازمان , اهمیت نخستین آن در میان كارهای ویژه ی مدیر , گسترش و پراكندگی آن , كار آمدی در به نتیجه رساندن برنامه ها , معیارهای نظارت , گسترش برنامه ریزی , مدیران برنامه ریز